در پاسخ به این پرسش، به چند نکته اشاره میشود:
الف. تبیین قرآن توسط پیامبر
عدم تصریح به خصوصیت و تعداد و نام امامان ـ از جمله امام مهدی علیهالسلام ـ موضوعی استثنایی نیست. قرآن خود متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعملها نیست تا عدم تصریح به نام امامان، امری خلاف انتظار و غیرموافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبی از این قبیل مسائل است. در بین احکام و دستورات دین، نماز جایگاه و اهمیت ویژهای دارد و تأکیدات فراوانی بر اقامه آن شده است. اما به راستی آیا در آیات قرآن، نشانی از تعداد رکعتها و خصوصیات و جزئیات این فریضه، وجود دارد؟
قرآن درباره سایر دستورهای دین (مانند زکات، حج، خمس و ...) نیز از این روند پیروی کرده است؛ یعنی تکیه اصلی را بر تثبیت این واجبات گذاشته و بیان جزئیات و خصوصیات دیگر را به «سنت» واگذار کرده است.
همین دغدغه و پاسخ آن، بر زبان ابوبصیر و امام صادق علیهالسلام نیز جاری شده است. ابوبصیر درباره آیه59 سوره نساء؛ «أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنكُمْ؛ خدا، رسول و اولیالامر را اصاعت کنید» به طرح پرسشی میپردازد. روشن است که تردید درباره «الله» و «الرسول» در میان نبود، اما عبارت «اولیالامر» و اجمالی که در آن نهفته است، وی را بر آن داشت تا بپرسد: چرا قرآن نام و مشخصات «اولیالامر» را نبرده است؟ اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از آن، اهل بیت پیامبرند؛ چرا آنان را به نام معرفی نکرد؟
امام صادق علیهالسلام فرمود: «وقتی برای پیامبر آیه نماز نازل شد، خداوند در آن سه رکعت و چهار رکعت [نماز] را نام نبرد تا آنکه رسول خدا آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خداوند نفرمود که باید از چهل درهم، یک درهم داد، بلکه رسول خدا آن را شرح کرد. آیه حج نازل شد و به مردم دستور نداد که هفت دور طواف کنند، بلکه رسول خدا برای مردم آن را توضیح داد. آیه «اولیالامر» درباره علی، حسن و حسین نازل شد و رسول خدا درباره علی فرمود: من به شما وصیت میکنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خدای عزوجل خواستهام میانشان جدایی نیفکند تا آنها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد...»
ب. روشهای مختلف معرفی شخصیتها
قرآن برای شناساندن شخصیتهای الهی، از سه راه وارد میشود:
۱. معرفی با اسم: چنانکه قرآن در مواردی از پیامبر اسلام، به اسم یاد میکند: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ محمد پیام آوری بیش نیست که پیش از او پیامبرانی نیز بودهاند».
۲. معرفی با عدد: یکی از روشهای قرآن، معرفی با عدد است و لذا «نقباء بنیاسرائیل» را با عدد معرفی کرده است: «وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّـهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا؛ خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده مراقب برانگیختیم».
۳. معرفی با صفت: یکی دیگر از راههای شناسایی شخصیتهای الهی، معرفی با صفت است. خداوند متعال در قرآن، کسانی که باید مسلمانان از آنان اطاعت کنند، با صفت «اولیالامر» معرفی کرده است: «أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنكُمْ». پس معرفی با صفات یکی از شیوههای صحیح معرفی است که درباره حضرت مهدی علیهالسلام نیز صادق است.
تأکید بر روش توصیفی
از روشهای بسیار جالب قرآن، تأکید بر صفات و ویژگیها و عدم اصرار به ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش، توجهدادن امت به صفات و ویژگیهای خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده، به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمیت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلی یافته، در آنان بسنجند.
روش «بیان توصیفی»، به قرآن طراوت و تازگی و دوام میبخشد؛ زیرا در هر برههای از زمان، زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصههای ذکر شده در قرآن فراهم میشود و امکان دستیابی به داوری قرآن در مسائل نو و فتنههای فردی و اجتماعی تأمین میگردد. قرآن کلام فصل است؛ «انّه لقول فصل» و بین حق و باطل تمییز میدهد و راهنمای انسان در فتنههاست؛ چنانکه پیامبر فرمود: «هنگامی که فتنهها چون پارههای شب تاریک، شما را فرا گرفت؛ به قرآن روی آورید».از سوی دیگر، حکومت شایستگان، نیاز همیشگی جوامع دینی است و به بخشی از امت اسلامی و یا قطعهای خاص از تاریخ، اختصاص ندارد.
نتیجه اینکه اگر نام امام مهدی علیهالسلام در قرآن نیست، ولی صفات و خصوصیات حکومت او در قرآن آمده است. اصولاً قرآن در معرفی افراد، مصالح عالی را در نظر میگیرد. گاهی مصالح ایجاب میکند که افراد با با نام معرفی کند و گاهی مصالح ایجاب میکند که تنها به صفات افراد بپرازد. این مسأله درباره امام موعود بدین جهات است:
اگر نام امام زمان را نبرده، به جهت مصلحتی است که برای اهل فضل و درک مخفی نیست؛ زیرا به همان علت که نام امام علی علیهالسلام را نبرده، نام آن حضرت را نیز ذکر نکرده است. اگر نام این پیشوایان گرامی را میبرد، کینههای دیرینه بدر، احد و حنین، بار دیگر زنده میشد؛ بنابراین مطلب را بهصورت کلی مطرح کرده و فرموده است: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ؛ همانا زمین را بندگان شایسته من به ارث میبرند» بردن نام گذشتگان، (مانند لقمان و ذیالقرنین) قابل قیاس با افراد آینده نیست. درباره گذشتگان حسدها و کینهها تحریک نمیگردد و افراد سودجو و شهرتطلب، نمیتوانند از آن سوءاستفاده کنند؛ ولی بردن نام آیندگان، این محذور را دارد.
حال این سوال مطرح میشود که آیا ذکر نام دردی را دوا میکند؟
تجربه تاریخی نشان میدهد که اگر هم در قرآن، به صراحت نام آن حضرت برده میشد، باز در طول تاریخ، شیادان و مدعیان دروغین نبوت، پیدا میشدند و نام خود را امام زمان میگذاشتند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند و از انتظار مردم، استفاده نادرست کنند.
بر این اساس، شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی، این است که به معرفی شخصیت «ممتاز» و برجستگیهای آنان بپردازد؛ نه معرفی شخص. این نحوه بیان در مورد امام مهدی علیهالسلام، گستردهتر و شفافتر است؛ چون به ویژگیهای رفتاری آن حضرت و جامعه موعود نیز اشاره میکند. این خصوصیات و پیشبینیها تا کنون تحقق نیافته و بر اساس روایات، تنها به دست مهدی علیهالسلام تحقق خواهد یافت.
به هرحال معرفی شخصیت و ویژگیها، زمینهساز پذیرش معقول و دورکننده از تبعیت و پیروی کورکورانه است. این روش ـ بهویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد ـ بهترین روش است.